روزنوشت ۷

گاهی لازم است در این دویدن‌های تکراری و بی‌امان زندگی، ایستاد و کمی تامل کرد و به پشت سر نگاهی انداخت. خیلی از ما عادت نداریم به گذشته‌ نگاه بیندازیم و فقط رو به جلو حرکت می‌کنیم؛ اما یک جایی باید ایستاد و به راهی رفته نگاه کرد. باید طول مسیر حرکت را دید؛ باید دید چقدر از مسیر را میانبر زده‌ایم؛ چقدر را دنده عقب رفته‌ایم و چقدرهای زیاد دیگری که تا نگاه نکنیم، بقیه مسیر را درست نخواهیم رفت.

داشتن یک نقشه یا یک قطب نما در راهی که هر روز پیچ و خم‌هاش متفاوت‌تر و سخت‌تر از روز قبل می‌شود، کاملا ضروری ست.

تحمل این تنش‌ها و دغدغه‌ها و رنج‌های بی وقفه فقط در گرو داشتن معنایی در زندگی ست و تا مادامی که بی‌هدف و بی‌معنا می‌دویم، هر روز به زمین و آسمان بد و بیراه می‌گوییم و از همه غیر از خودمان شاکی هستیم.

وقتی حرکت تند آدم‌ها را در خیابان می‌بینم، وقتی موج نگرانی را در چشم‌هایشان می‌بینم با خودم فکر می‌کنم چند درصد از این آدم‌ها همان راهی را می‌روند که دوست دارند؛ چند درصدشان از زندگی که برای خود ساخته‌اند لذت می‌برند؛ و چند درصدشان همانی هستند که می‌خواستند باشند؟؟؟؟؟؟

خیلی از کارهایمان فقط از روی عادت انجام می‌شود و خیلی از رفتارهایمان واکنشی است به رفتار دیگران؛ در واقع اصلا برایمان فرقی ندارد که اگر امروز هم بی هیچ دستاورد و نتیجه‌ای تمام شود؛ آخر انگار هزار سال دیگر زنده‌ایم و برای تمام رویاها و هدف‌هایمان وقت کافی هست.

باید از یک جایی و یک روزی شروع کرد.

۱۱ تیر ۱۴۰۰

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *